جدول جو
جدول جو

معنی شادی خان - جستجوی لغت در جدول جو

شادی خان
از فرزندان سلطان علاءالدین محمد شاه خلجی معروف به محمد الاول از خلجیون (اولاد یغریش خلجی). که در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم در دهلی حکومت داشتند. ملک نایب که بزرگترین امرای سلطان علاءالدین بود بعد از وفات سلطان، فرزند کهتر او شهاب الدین (برادر شادی خان). را به تخت برنشاند و مردم با او بیعت کردند وملک نایب خود کارها را قبضه کرده چشمان ابوبکرخان (برادر دیگر شادی خان و شادی خان را میل کشید و آنان را به کلیور فرستاد. سرانجام این ملک نایب بدست دو تن از غلامان خود بقتل رسید و بر اثر آن سلطان قطب الدین پس از خلع برادر خود شهاب الدین بحکومت رسید و یکی از امرای خود موسوم به ملک شاه را مأمور قتل برادران خود ساخت و شادی خان را همین ملک شاه گردن زد. وفات او بسال 717 اتفاق افتاد. (از سفرنامۀ ابن بطوطه صص 445- 446 و 448 و معجم الانساب ج 2 ص 424) شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادی کنان
تصویر شادی کنان
در حال شادی کردن، برای مثال مگوی انده خویش با دشمنان / که لاحول گویند شادی کنان (سعدی - ۱۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
یکی از خانان و امرای هندی کشمیر که در سال 967-971 حکومت کشمیر داشته است، رجوع به مآثر رحیمی چ کلکته صص 250- 321 شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بیات بخش نوبران شهرستان ساوه، سکنه 115 تن، محصول آن غلات، بنشن، شغل اهالی زراعت و گله داری، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ جَ)
دهی است از بخش قروۀ شهرستان سنندج. دارای 120 تن سکنه با صنایع دستی. محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
موضعی است در یمن از توابع ذمار. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
وی برادر کوچک محمدخان زند و شهرت او از ناحیت برادر اوست. کریم خان پس از شکست علی مردان خان بختیاری لرستان را به محمدخان سپرد و محمدخان حکومت کرمانشاه را به صادق خان داد. صادق خان که جوان بود، دست به تعدی گشود تا آنجا که عبدالعلی خان عرب میش مست و میرزا محمدتقی گلستانه که در قلعۀ کرمانشاه بودند با وی قطع مراوده کردند. چون در سال 1165 هجری قمری ایل کرد کلهر و زنگنه که مأمور دستگیری عبدالعلی خان بودند از وی شکست خوردند و به محمد زند پناهنده گشتند، وی صادق خان را باهزار سوار مأمور فتح قلعۀ کرمانشاه و گرفتن عبدالعلی خان کرد و بدو گفت که از راه آشتی به تسخیر قلعه بپردازد. چون صادق خان بدانجا رسید پیامی به قلعه فرستاد ولی فایدت نکرد و کار به جنگ کشید و در حملۀ اول صادق خان شکست خورد و بنه و زنان و سپاهیان به دست عبدالعلی خان افتاد. صادق خان از شرم شکست و بیم برادردر یک منزلی توقف کرد و نزد وی شفیعان برانگیخت. محمدخان متعرض او نشده خود با سپاهی جرار به عزم فتح قلعۀ کرمانشاه حرکت کرد. (مجمل التواریخ گلستانه صص 188- 189). و رجوع به صص 226- 237 همان کتاب شود
جوانشیر فرزند محمدولی خان جوانشیر. وی از سران قزلباش است که تیمورشاه درانی به وقت حملۀ عبدالخالق خان او را مأمور حفاظت قلعۀ غزنین کرد. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 119 شود
از مشایخ مشهور هندوستان و مرشد اکبرشاه است. وی در 1006 هجری قمریدرگذشت و گور او در شهر اگره است. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
فخرالدین ابوالمحاسن حسن بن منصور ابوالقاسم محمود بن عبدالعزیز اوزجندی انصاری، مکنی به ابویوسف از دانشمندان و در مذهب خود فتاوای مشهوری دارد، وی پیشوائی بزرگ و دریائی ژرف بود، در دقائق معانی غور داشت، نزد امام شمس الائمه محمد بن عبدالسّتار کردی فقه را فراگرفت و از حسن بن علی مرغینانی کبیربن ماره و جز ایشان علوم خود را اخذ کرد، فتاوای او در چهار مجلد فراهم شده و نزد فقیهان بزرگ مورد اعتماد است، از تألیفات اوست: 1 - فتاوی قاضی خان در فقه حنفی، در این کتاب پاره ای از مسائل عامه البلوی را که مورد نیاز روزانه است و کارهای روزمره مردم بر محور آنها دور میزند ذکر کرده است، و آن را به ترتیب کتابهای فقهی و اصولی معروف نزد علماء و دانشمندان مرتب کرده و در چهار جزء فراهم آورده است، این کتاب در کلکته به سال 1835 میلادی / 1251 هجری قمری چاپ سنگی شده و نیزدر حاشیۀ فتاوای سراجی چاپ شده است، (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1487 و 1488) (الاعلام زرکلی ج 2 ص 238)
محمد دهار از اجداد قطب الدین مکی است، او راست: کتاب ادات الفضلاء و آن را در سال 823 هجری قمری برای قدری خان تألیف کرده این کتاب در لغات فارسی و اصطلاحات شعر است، دیگر دستور الاخوان که لغت عربی به فارسی است، (فرهنگنامۀ عربی به فارسی منزوی صص 169 - 71)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان تیلکوه بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج است، در 52000گزی شمال باختر دیواندره و 7000 گزی شمال شوسۀ دیواندره به سقز واقع و کوهستانی و سردسیر است، 96 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون و انگور و گردو و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ مَ دَ / دِ)
نعت از شادی باریدن، شادی آور، مسرت انگیز:
به باغ رفتم تا خود چه حال پیش آید
که باد راحت پاش است و ابر شادی بار،
عمادی (از سندبادنامه، ص 136)
لغت نامه دهخدا
فرزند ارشد مهدی خان که جانشین وی شد و مهدی خان از طرف کریمخان زند عنوان خانی و حکومت تنکابن را گرفت و بعدها یکی از طرفداران آغا محمدخان شد، (سفرنامۀ مازندران و استرآباد بخش انگلیسی ص 22)
لغت نامه دهخدا
(وَ لَهْ زَ دَ / دِ)
نعت از شادی رسانیدن. رسانندۀشادی. شادی بخش. شادی ده:
زردی زر شادی دلهاست من شادم از آنک
سکۀ رخ را زر شادی رسان آورده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کُ)
مسرت کنان. در حال شادی کردن:
چو از کوه و از دشت برداشت بهر
همی رفت شادی کنان سوی شهر.
فردوسی.
چو بیژن نشسته میان زنان
به لب بر می سرخ و شادی کنان.
فردوسی.
مگو انده خویش با دشمنان
که لاحول گویند شادی کنان.
سعدی (گلستان).
خواجه شادی کنان که پسرم عاقل است. (گلستان).
حرم شادی کنان بر طاق ایوان
که مروارید بر تاجش ببارند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
کنگرلو، حاکم نخجوان، از کسانی است که کریم خان زند، پس از تصرف سلماس و خوی و قلعه ارومی، در سنۀ 1176 هجری قمری چون عزیمت عراق کرد همراه خود بدین شهر آورد رجوع به مجمل التواریخ ص 341 شود
لغت نامه دهخدا
یکی از شعرای فارسی گوی هندو و از امراء دورۀ همایون و اکبر شاه هندی است و این بیت او راست:
ای رسم تو آزار من و قاعده بیداد
بیداد از این رسم و از این قاعده فریاد
لغت نامه دهخدا
محمد هاشم خافی خان یکی از مورخین هندوستان است که در دورۀ عالمگیر به دهلی زندگی میکرد و او تاریخی بنام ’منتخب اللباب’ تدوین کردو آن شرح حکومت سلسلۀ تیموریان میباشد و بتاریخ خافی معروف است، در زمان عالمگیر کمکی بنشر این کتاب نگردید و بعدها در دورۀ محمدشاه بسال 1145 هجری قمری آن کتاب انتشار یافت، (قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2012)
لغت نامه دهخدا
پسر گون خان پسر اغزخان پسر قراخان اولین خان مشرق است، در زمان پادشاهی خاندان سیمجور آنها بسرزمین کنونی کوچانده شدند، (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 138)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شادی کنان
تصویر شادی کنان
در حال شادی کردن، شادی کنندگان خوشحالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد خان
تصویر باد خان
بادخانه، بادگیر، گذرگاه باد
فرهنگ فارسی معین